خانواده

کدبانو: این متن زیبا را در فیسبوک خواندم خیلی به دلم نشست فکر کردم شاید شما هم بخوانید و ببینید قشنگ نیست؟ قصه ی زندگی همه ی ما شاید کمی کمتر یا بیشتر انگار در هر خانه ای ممکن است این اتفاق بیفتد و ناگها ن بیدار شویم ولی شاید دیگر دستمان به عزیزانمان نرسد. همیشه یادمان باشد شاید دیگر فردایی نباشد. آنوقت است که خواهیم گفت : وای خدایییییییییییییییییی من چه زود دیر شد. منکه چند بارخواندمش.امیدوارم به دل شما هم بنشیند
خانواده : دیروز به پدرم زنگ زدم | هر روز زنگ می‌زنم و حالش را می‌پرسم
موقع خداحافظی |حرفی زد که حسابی بغضی شدم | گفت:”بنده نوازی کردی زنگ زدی”.
وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است.

دیشب خواهرم به خانه‌ام آمده بود |شب ماند | صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی را برق انداخته‌است | گاز را شسته‌است | قاشق و چنگال‌ها و ظرف‌ها را مرتب چیده‌است و ….

امروز عصر با مادرم حرف می‌زدم | برایش عکس بستنی فرستادم | مادرم عاشق بستنی‌ست | گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم | برایم نوشت:”من همیشه به یادتم…چه با بستنی…چه بی بستنی”.

و من نشسته‌ام و به کلمه‌ی “خانواده” فکر می‌کنم | که در کنارِ تمامِ نارفاقتی‌ها و کثیفی‌ها و پلیدی‌ها و تهمت‌ها و دو به هم زنی‌ها و شلوغی‌ها و دورویی‌های آدم‌ها و روزگار | تنها یک کلمه نیست | بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است.

این نوشته در دانستنی ها و ویتامین ها ،داروها ،سلامت وپوست،ماسک ها، خواص مواد غذایی، گیاهان دارویی ،مرکبات , زیبایی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *